من و عشقم و جوجومون

متن مرتبط با «دل نوشته» در سایت من و عشقم و جوجومون نوشته شده است

دل نوشته

  • سلام پسرم نازم خوبی  اومدم شرح این مدت رو بدم بهت که چه خبر بوده اون روز با تصمیم گرفتیم روز عید قربان زابل باشیم و با رانندگی یک سره باباجون صبح ساعت 5:30رسیدیم زابل. دو ساعتی خوابیدیم تا ساعت 7:30که مهمانا اومدن بیدار شدیم دیگه خییییلی شلوغ شد و همه فامیلا و همسایه ها اومدن. بعد روز پنج شنبه یعنی سه روز پیش سه هفته پدربزرگم بود روز قبلش رفتیم سر مزار و کلی گریه کردم دلم واسه پدربزرگم خیلی تنگ شده ولی رسم روزگاره دیگه متاسفانه.فرداشم که رفتیم کلی گریه کردم و مراسم تموم شد دیگه.دیروز حالم خیلی بد بود کسل و گیج بودم و با مادربزرگم که میخواست برا دکتر منم رفت,دل نوشته,دل نوشته های زیبا,دل نوشته ها,دلنوشته های عاشقانه,دلنوشته غمگین,دلنوشته های,دلنوشته های غمگین,دلنوشته های کوتاه,دلنوشته های من,دلنوشته های تنهایی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها