سلام ارشیای من خوبی پسر شیطونم من که داغونم فسقلی من.اینقد که شما خودتو سفت میکنی و بهم فشار میاری دیگه داغونم.دیشب معده درد شدیدی داشتم که بابایی طفلی رو از خواب بیدار کردم و گریه میکردم اونم دلداریم میداد بازم فرستادنش اردوگاه تا اخر هفته باز شبا میاد و صب زود ساعت 5 میره.البته امروز ظهر اومد ساعت4. باید بسازیم دیگه دیروز رفتم کلاس بارداری و تموم که شد رفتم همون نزدیکی سیسمونی فروشی بود خرید کردم براتون الان عکساشو میذارم این عکس برس و شونه ی سر و برس شیشه شور و پودر لباسشویی شماست این عکس پشه بند شماست اینم جوراب این عکس بادی شما این عکس کفشتون یه عروسک بامزه گاوم خریدم براتون اینم عکس لیف و حوله دست و صورتتون راستی 24 ابان سونو داشتم گلم اینم عکسش امروزم رفتیم با خاله راحله و مامان جون بازار و براتون این خرگوش نازو خریدم راستی مامان جون براتون حوله و دستکش و اینا خریده عکسشو بعد میذارم گلم مواظب خودت باش و برای همه ما دعا کن عشقم دوستت دارم پسرکم بخوانید, ...ادامه مطلب
سلام پسرم نازم خوبی اومدم شرح این مدت رو بدم بهت که چه خبر بوده اون روز با تصمیم گرفتیم روز عید قربان زابل باشیم و با رانندگی یک سره باباجون صبح ساعت 5:30رسیدیم زابل. دو ساعتی خوابیدیم تا ساعت 7:30که مهمانا اومدن بیدار شدیم دیگه خییییلی شلوغ شد و همه فامیلا و همسایه ها اومدن. بعد روز پنج شنبه یعنی سه روز پیش سه هفته پدربزرگم بود روز قبلش رفتیم سر مزار و کلی گریه کردم دلم واسه پدربزرگم خیلی تنگ شده ولی رسم روزگاره دیگه متاسفانه.فرداشم که رفتیم کلی گریه کردم و مراسم تموم شد دیگه.دیروز حالم خیلی بد بود کسل و گیج بودم و با مادربزرگم که میخواست برا دکتر منم رفت,دل نوشته,دل نوشته های زیبا,دل نوشته ها,دلنوشته های عاشقانه,دلنوشته غمگین,دلنوشته های,دلنوشته های غمگین,دلنوشته های کوتاه,دلنوشته های من,دلنوشته های تنهایی ...ادامه مطلب